« روی آن شیشه تب دار تو را « ها » کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم »
به رخت خال کشیدم به لبانت لبخند
با تو سودای سمرقند و بخارا کردم
شبنم آینه از گوشه چشمت غلتید
آب آتش شد و من سخت مدارا کردم
رخ تبدار تو در هرم نگاهم گم شد
شیشه پر مه شد و بس شکوه و نجوا کردم
از غم و آه دلم ابر دل شیشه شکافت
اشک جاری شد و من عقده زدل وا کردم
گناهک...برچسب : نویسنده : mavaezi بازدید : 97